به هم میرسید تندی نگید چرا خبر نمیگیری بیمعرفت شدی دیده نمیشی.
حالا که خبر گرفته!
.
› یا اگه میگید همون اول دیدار نگید.
› آزاردهندهست.
به هم میرسید تندی نگید چرا خبر نمیگیری بیمعرفت شدی دیده نمیشی.
حالا که خبر گرفته!
.
› یا اگه میگید همون اول دیدار نگید.
› آزاردهندهست.
الحمدلله الّذی تَحبّبَ الَیَّ وَ هوَ غنیٌّ عنّی*
.
› منِ انسان، هیچ درکی از کمک به کسی که ازش بی نیازم ندارم. هیـــچ درکی! و هربار که این عجز به ذهنم میاد، عظمت این عبارت رو بیشتر میفهمم. یکم بهش فکر کنید..
› *سپاس خدایی را که به من مهر می ورزد، در حالی که از من بی نیاز است.
فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی
پارسال تو این روز ما بهم محرم شدیم و در واقع دیروز، سالگرد ازدواج من و یار بود.
سال قبل، چند ماه بعد عقدمون یه پست گذاشته و نوشته بودم: «تو پاداش کدوم کار خوب زندگیمی؟». و یادمه یکی دوتا کامنت برام اومد که «سال بعد: تو تاوان کدوم اشتباه زندگیمی؟» یا «بذار یه سال بگذره میفهمی.» ما تو دوران سختی ازدواج کردیم، خیلی ها تو این مدت ته دلمون رو خالی کردن، لطف کردن و تیکه انداختن :) گفتن بچه این و نمیفهمین، با این شعارها نمیشه زندگی کرد و برخی بیشتر از خود ما برامون نگران بودن. من از هیچکدوم اینا نه اوایل و نه الان ناراحت بودم و هستم. حالا یکسال گذشت. نمیگم آسون، دائما شاد و بدون مشکل. اما لذتِ شراکتِ مشکلات جدید با یه "همفکر" و هم مسیر خوب، و همراه اون خشت برداشتن و ساختن ذره ذره زندگی، به تموم اون سختی ها می ارزید. حتی لحظاتی که روحمون لِه و لورده و ورزیده میشد.
ما دست خدا رو دیدیم. تو خوشی و ناخوشی، تو دارایی و نداری، و تو آرامش و بی قراری.
و واقعا اینو حس کردیم که اگه وعده ای هست، "لایخلف المیعاد"ی هم هست..
.
› برامون دعا کنید :)
هرچقد از قشنگترین، غمانگیزترین، دلانگیزترین و خاطرهانگیزترین حالت تهران بنویسید
بازم با تموم وجودم از تهران متنفرم!
.
› شهری که فقط ظاهرش قشنگه
› قشنگم نه، بزککرده..
من و این همه سوداااا
محاله :(
.
› زمانی فاجعهی غلبه سودام رو فهمیدم،
که دیدم دستم وقتی یه خش ساده برمیداره،
بیش از دو هفته طول میکشه تا کاملا خوب شه!
استرس یه استرسی رو فقط یه استرسی درک میکنه!
.
› بقیه یا انکار میکنن
› یا ادای درک کردنو درمیارن
امروز، روز عشق؛
و اولین سالگرد قمری ازدواج من و یاره :)
.
› گفتنیها باشه برا سالگرد شمسی انشاءاللـه