پیوست پست قبل؛
یه نمونه عجیب از جذب شاکلههای یکسان بگم؟
روایت هست مثلا شما وارد یه مسجدی میشید، سر میگردونید ببینید کجا جا هست. چندبار اطرافو نگاه میکنید، از بین چنتا جای خالی یکی رو انتخاب میکنید و اونجا مینشینید. این انتخاب اتفاقی نیست! شما با آدمی که کنارتون نشسته، در شاکله و روحتون تناسب و تشابهی دارید که اون تشابه، این انتخاب رو رقم زده که نزدیکش بشید!
.
› دیگه خودتون برید تا تهش!
شاید اگه سه سال پیش، یا حتی یکسال پیش ازم میپرسیدن ایدهآلی که از یه خانواده خوب تو ذهنته چیه، هیچوقت فکرشو نمیکردم روزی بگم "یه خانواده شاد"! دیدید یه جایی تو دیدارهای آقا، نوعروسی از ایشون سوال میکنه که من باید چکار کنم؟ وظیفهم چیه؟ و یکی از جوابهایی که ایشون میدن اینه که تا میتونید زندگیتون رو شیرین کنید؟ دقیقا همین. اون بازده و کارکردی که جامعه از خانواده میخواد، اون آرامشی که دین از فرد میخواد، اون خیر و برکت و تعهدی که یه زندگی نیاز داره، حتی اون زمینه تربیتی سالمی که یه بچه میخواد، همه از قِبل یه خانواده خوشحال و شادِ واقعی - و نه نمایشی - حاصل میشه. و من اینو دیدم و یکی از دونستههای ارزشمندم لمسِ این اثره.
- چرا کشتیش؟!
+ جناب قاضی! جای کسره از ه استفاده میکرد.
.
› با منی که از نیمفاصله نذاشتن هم حرص میخورم از هکسره حرف نزنید!
من و پ، هردومون از اون دست آدمهاییم که سختیها و مشکلاتمون رو به کسی نمیگیم. با وجود دوستی ده سالهمون حتی به همدیگه، به ندرت که داشتیم از بغض و درد متلاشی میشدیم برای هم حرف زدیم.
روز قبل که باهم چت میکردیم و خیلی ناراحت بودم، بخش کوچیکی از علت ناراحتیم رو گفتم. گفت یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟ فکر نمیکنی آدم بدیام؟ راستش وقتی شنیدم تو هم مشکل داری روحیه گرفتم و حالم خوب شد!
.
› میفهممش. تو دنیای رقابت و شوهای آهای ببینید ما چقد خوشبخت و خفنیم، گاهی نیاز داریم ببینیم همهمون معمولی هستیم.
اینکه نوجوونا با تم ژاپنی و کُرهای ریختن تو بیان بماند
سوال اینه که چرا انقد زیادن؟!
و چرا انگار به زبونی حرف میزنن که ما نمیفهمیم؟!
بذار ادامهشم گفته باشم؛
داشتم به استیصال میگفتم
همینکه من جوراب یا لباسهای ورزشیِ یار که گاهی نیازه با دست شسته شه رو نمیشورم و ایشون خودش باید اینکارو انجام بده یا اتو بکشه و.. تعجب خیلیها رو برمیانگیزم! حتی گاهی عجب زن بیعرضهای رو تو نگاهشون میخونم!
.
› ولی معتقدم کارهای شخصی هرکس، باید توسط خودش انجام بشه.
› ما خانوادهمون کوچیکه، اما شما یه خانواده چهار پنج نفره رو تصور کنید که فرزندانش تو محیطی بزرگ شدن که مادر تموم این کارها رو میکنه. علاوه بر اینکه اون بچهها بیمسئولیت بار میان، مادر خونه هم از خستگی زیاد فرسوده میشه و دیگه حالی برای پمپاژ شادی به کل خونه نداره، و اونوقت همه آسیب میبینند.
شکستگیهایی داریم
که نور
از طریق آنها
به ما وارد میشود..