| بسـم اللّـه الرحمـن الرحیـم |
3 :: هو مورو

3

از اول نماز شروع کرد به جیغ زدن و صداش کل نمازخونه رو برداشته بود، یاد چند سال قبل افتادم که تو حرم، یه مادر بچه چند ماهه‌ش رو به دست خادم سپرده بود تا خودش بتونه برای زیارت به ضریح نزدیک شه و تا وقتی که برگرده بچه انقد زار زد که رنگ چهره ش سرخ شده بود و حتی دیدن قربون صدقه‌های مادر بعد از  گرفتن بچه هم ناراحتیم رو آروم نمی‌کرد. حواسم پی همون خاطره بود که بعد از سه رکعت که گریه‌ی بچه شدت گرفت، واسه باقی افراد هم که شده مجبور شد نمازش رو بشکنه. و من به این فکر بودم که چقدر بعضی‌هامون نماز رو، دین رو، و مادری رو کج فهمیدیم که نمیدونیم نماز اول وقت و زیارتمون تو اون لحظه، فقط بودن کنار فرزندمونه.
11:58 | Saturday 15 Ordibehesht 1397
همه ما
شکستگی‌هایی داریم
که نور
از طریق آن‌ها
به ما وارد می‌شود..
طراح قالب: عرفان قدرت گرفته از بلاگ بیان |