| بسـم اللّـه الرحمـن الرحیـم |
520 › :: هو مورو

520 ›

تفاوت اربعین امسال با سال قبل برایمان این بود که همان کاروان سال گذشته که همه خانم بودیم و خیلی جوان و یا حتی نوجوان، تعدادمان دو برابر شده بود و از طرف دیگر تعداد مردهایش کمتر. مرد که میگویم یعنی نه فقط مسافر؛ یعنی مسئول کاروان، یعنی مسئول تامین نیازهای مختلف سیصد نفر آدم که از آب و غذا بگیرید تا اسکان و بهداشت و غیره است. ما هم مانند سال گذشته از زوج های گروه بودیم و مسئولیت یار بسیار بیشتر از قبل بود. چون فارغ از کمیت پایین حضور آقایان (کمتر از ده نفر) از بین همان چند آقا، تعدادی که واقعا کار می کردند خیلی کم بودند. و اگر بگویم یار از ابتدا تا انتهای سفر مدام در حال دویدن بود بیراه نگفته ام. یا باید جلوتر از ما پنجاه عمود یا بیشتر می دوید تا برای اسکانِ یک ساعته ی کاروان مکانی را هماهنگ میکرد و مجدد برمیگشت، یا برای هماهنگی غذا، و یا باید میگشت و سرویس بهداشتی مناسب برای این همه خانم پیدا میکرد. زمان هایی هم که بود یا دائم دور کاروان راه میرفت تا مانع برخورد آقایان دیگر به خانم ها شود، یا انتهای کاروان را نگاه میداشت کسی جا نماند و یا اگر کسی وسیله ای جا می گذاشت مسافتی را می رفت و مجدد برمیگشت و ده ها کار دیگر. تا حدی که الان که دو سه روز است برگشته ایم هروقت یار می خوابد خواب کاروان می بیند و حرف می زند و هماهنگی هایش را انجام می دهد! و خب شما فکر کنید وقتی غالب مسئولیت ها اینچنین روی دوش یک نفر می افتد، با نبود آن شخص چه اتفاقی می افتد. این دقیقا چیزی بود که برای من پیش می آمد. یار که برای کاری میرفت و نبود و هرکس برای مشکل و نیازی پیشم میامد نمی دانستم واقعا چه کنم. آخر یکی دونفر که نبود. برای سیصدنفر آدم حتی تامین آب کار ساده ای نیست. با توجه به اینکه ما ابتدای راه را از طریق العلما می رفتیم و بعد هم که از جاده مجاور حرکت میکردیم و به راحتی نمیشد کاروان را در هر منزل برای کار ساده ای نگاه داشت. و یکی میگفت خانمِ ... پای یکی از بچه ها درد گرفته نمیتونه بیاد چکار کنیم؟ دیگری میگفت خانمِ ... بچه ها خیلی تشنه شونه آب از کجا براشون بیاریم؟ یکی دیگر میگفت خانم خیلیا خسته شدن میشه بگین یکم استراحت کنیم؟ یا کسی میگفت خانم؛ فلانی چند عموده جا مونده میشه برن دنبالش؟ و من عین مرغ سرکنده این طرف آن طرف می پریدم تا یار، و یا یک "مرد" را پیدا کنم و بگویم بیایید به دردهای کاروان برسید. و به خانم ها میگفتم چشم، بگذارید یار را پیدا کنم حتما، بگذارید آقای فلانی را ببینم حتما. و در دلم غوغا بود. هربار که برای دیدن مردی آشنا سرم را می چرخاندم و نمیدیدم جانم می سوخت. می دانید چه میگویم دیگر؟ به قول این نوحه خوان ها شما در مجلس روضه بزرگ شده اید. راستش پیش از این تجربه خوب درکش نمی کردم. خصوصا با وهمِ خودساخته ی استقلال زنانه ام! ولی باور کنید خیلی فرق دارد. اینکه با قافله ای که مسیری طولانی در پیش دارد مرد همراه باشد یا نه فرق دارد. اربعین امسال بود که فهمیدم، و البته که باز هم فهمی ناقص است. راهِ ما نه به آن طویلی بود، و نه مسیر پر از سنگ ریزه و خار، نه داغ دیده ی عزیزانمان بودیم و با قاتلانشان هم سفر، نه کودکی کنارمان راه می رفت، و نه وهنی شنیدیم و صدمه ای دیدیم. که هرچه دیدیم اکرام بود و احترام. 

اربعین امسال، جاده برایم روضه خوان بود..

17:03 | Saturday 27 Mehr 1398
همه ما
شکستگی‌هایی داریم
که نور
از طریق آن‌ها
به ما وارد می‌شود..
طراح قالب: عرفان قدرت گرفته از بلاگ بیان |