851
چند روزی که دست و دلم به نوشتن میرفت و به هرجایی چنگ میزدم تا چند کلمهای بنویسم و نبود، این را فهمیدم که وبلاگ را برای یک چیز خیلی دوست دارم: ناشناس بودن! البته نه اینکه همین یک دلیل باشد؛ اما گلدرشتی که این ایام به چشمم میآمد همین بود. کانال زدم و نوشتم. نمیدانم با چه عقلی چند نفر از دوستانم را عضوش کردم که البته بچههای آدمحسابی از دوران طرحولایت بودند. اما خب اینی که میگویم به آدمحسابی بودن یا نبودن دخلی ندارد. دخلش به این است که جلوی چشم آشنا که بنویسی بدیهایت میشود تف سربالا، و خوبیهایت انتظار! آنوقت یا دیگر آن آدم را نباید ببینی یا خودت را برای تفسیر کوچکترین کارهایت آماده کنی. نهایتا میرسی به خودسانسوری که دقیقا همانجاییست که فرق وبلاگ و غیر آن را میفهمی. حالا شاید کسی بگوید خب دوست و آشنا را ادد نکن. اینجاست که یک چیز دیگر را هم فهمیدم؛ آدمهای وبلاگی کمتر اهل خالهزنکبازی هستند! سر و تهِ کانال را هم که بزنی احساس امنیت از حاشیهسازی را ندارد. کانال، پتانسیل سرککشی بیشتری برای آدمهای پرحاشیه دارد. اما همان آدمها حوصله وبلاگخوانی ندارند. و همین است که نوشتن در اینجا مثل گشتن با لباسِ راحتی در خانه، راحت است.
- 04/05/13