| بسـم اللّـه الرحمـن الرحیـم |

855 :: هو مورو

هو مورو

یا ذوق‌مرگِ وصل،
یا دق‌مرگِ هجران
ما مرگمان حتمی‌ست؛
میلِ تو کدام است؟!

855

1404/05/13 | 19:59

تاریخِ روی سنگ قبر را می‌خوانم. فوت: هزار و سیصد و پنجاه و شش. در فکر خیره می‌مانم. کنارم ساکت ایستاده. سرم را بالا می‌آورم و می‌گویم فکر کن قبل از اینکه این همه هیاهو را ببیند رفته! سال پنجاه و شش. نه انقلاب را دیده و نه این روزها را. آرمان داشتن در آن سال‌ها چطور بوده؟ یعنی می‌دانم زندگی برای هرکس صحنهٔ مبارزه‌اش را می‌سازد. ولی آرمان‌ها انقدری که برای ما امروز روشن‌اند، انقدری که گره خورده‌اند به روزمرگی‌هایمان، برای آن‌ها هم روشن بوده؟ باز هم فکر می‌کنم. می‌گویم ما باید خیلی شاکر باشیم نه؟ که از کل تاریخ، در این روزها زندگی می‌کنیم! وسطِ آرمان‌ها! می‌گوید بهش فکر نکرده بودم، راست می‌گویی..

  • 04/05/13

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">