867
1404/05/14 | 09:42
خوب نیستم. خوابم میآید اما از خوابیدن میترسم! بغض گلویم را نه، همهٔ وجودم را گرفته. لیست مخاطبینم را بالا و پایین میکنم بلکه کسی برای صحبت کردن پیدا شود. نیست. آن یکی دو نفرِ احتمالی هم در شرایط مناسب نیستند. تنهایی چنگ زده است به قلبم. دلم میخواهد از حلقومم بیرون بپرد. زیارت آل یاسین را میگذارم و در سکوت اشک میریزم. باز هم آرام نمیشوم. نفسهای عمیقی که آرامم میکرد هم افاقه نمیکنند. یعنی امشب هم مانند شبهای سختی که گذشت، میگذرد؟
- 04/05/14