882
من هیچوقت کدبانو نبودهام! صبح زود زدهام بیرون، چند جا رفتهام، خرید کرده و به خانه آمدهام. ناهار را که فکر موادش را از شب قبل کرده بودم سریع و السیر آماده کردم و برای یار سفره چیدهام. تا او استراحت کرده اطراف را جمع و جور کردم. لباس پوشیده و به کلاس رفتم. پس از اذان مغرب به بازار رفتم و سبزی تازه خریدهام. شب ساعت هشت به خانه رسیدم. آلوهای پاک شدهای که مادربزرگ فرستاده بود را شستم و جوشاندم. همزمان سبزیها را پاک کردم و در آبنمک خواباندم. آلوهای لهشده را از صافی گذرانده و در سینیها پهن کردم تا لواشک شوند. باقیماندهاش را برای اینکه اسراف نشود تمبرهندی طور کنار گذاشتم. این وسط درد داشتم و سعی میکردم توجه نکنم. سبزیها را شستم و به خردکن زدم. در قابلمه ریختم و گذاشتم بخارپز شوند. لوبیا آب کردم. همه چیز را چیدم تا فردا صبح غذا را بار بگذارم و برای ادامهٔ کارها بیرون بزنم. اما من هیچوقت کدبانو نبودهام! و این روزهای عجیب و غریب شاید سالی دوبار اتفاق بیفتند!
- 04/05/27
چه ماهی قشنگی سر در وب:)