| بسـم اللّـه الرحمـن الرحیـم |

884 :: هو مورو

هو مورو

یا ذوق‌مرگِ وصل،
یا دق‌مرگِ هجران
ما مرگمان حتمی‌ست؛
میلِ تو کدام است؟!

884

1404/05/28 | 14:18

پذیرایی بهم ریخته‌است. آشپزخانه ترکیده. کارهای واجب‌تری از شستن ظرف‌ها و تمیزکاری دارم. ولی ذهنم نمی‌تواند بپذیرد در شلوغی کار کنم. مامان هنوز هم این را به عنوان نقطهٔ قوت تربیتی‌اش می‌داند! با افتخار می‌گوید باید اول همه جا را مرتب کند تا بتواند کاری را شروع کند.‌ همه چیز رو‌به‌راه باشد ولی نظم خانه بهم بریزد انگار هیچ چیزی سرجایش نیست. حالِ خوبش به نظمِ خانه وابسته‌است‌. به او چیزی نمی‌گویم چون خیلی فایده‌ ندارد. او به هرچه می‌دانسته برای تربیت ما عمل کرده. اما این دقیقا نقطهٔ ضعف اوست! نمی‌داند که همین عادت ساده، چقدر من را در زندگی عقب انداخته! چه کارهای مهمی که در لحظه باید انجام می‌دادم و شستن چند ظرف و تا‌ کردن چند لباس مانعشان بود. چه روزهایی که از کارِ خانه خسته بودم و هیچ‌ کار دیگری نمی‌توانستم بکنم. عذاب وجدانش به کنار. مشاور می‌گفت هربار که می‌روی ظرف بشویی، یک بشقاب بشور و برگرد! کار دیگری بکن و دوباره نیم ساعت بعد یک بشقاب دیگر. خب اولش شکنجه‌است. ولی به مرور بهتر می‌شود. بهتر شده‌ام. حالا گاهی روزها می‌توانم در شلوغی درس بخوانم یا خیاطی کنم. شلوغی که می‌گویم منظورم تلنبار کردن کار و تنبلی نیست. خودتان می‌دانید دیگر، همیشه همه چیز کامل نیست. خانه همیشه مرتب نیست. کارها همیشه روبه‌راه نیست. باید بلد بود و زندگی را در آن روزها متوقف نکرد.‌ من متوقف می‌شدم. هنوز هم کم و بیش می‌شوم ولی در حال تمرینم. این هم بخشی‌ از چالش خودسازی این روزهایم است.

  • 04/05/28

نظرات  (۴)

  • نـــرگــــس ⠀
  • من مدام به خودم میگم: خونه هتل نیست :)

    طبیعتا منم کارگر بخش خانه‌داریِ هتل نیستم

     

    راستی دستورِ اون پیراشکی‌ها خیلی سخته! یعنی همه‌اش رو بنویسم برات؟ :')

    آفرین به شما :)

    خب اینطوری اذیت میشید.
    اگه میشد ویس‌ش رو برام بفرستید خوب میشد🙈
  • *•.¸ســـــــائِلُ الزَّهــــرا¸.•*
  • دقیقا منم همینطوریم

    خونه که بهم ریخته میشه کارهام قفل میشن

    مثلا وقتی میخوام خیاطی کنم صدایی مغزمو اذیت میکنه که ظرفارونشستیااا...امروز باید جاروبرقی میکشیدی واین میشه که نه میتونم به کار خودم برسم ونه به کار خونه.

    اینجور مواقع سعی میکنم برنامه ریزی کنم و کارهامو لیست کنم و نوبتی انحامشون بدم.مثلا ظرف شستنو سه بار مینویسم بین کار خودم تاکل وقتم رو صرف شستن نکنم.

    منم باشماموافقم تاحالا اینطوری بهش فکرنکرده بودم.

    آره یه ندای عذاب وجدان درونمون هست.
    تقریبا همون تکنیکی که بهم گفتند رو شما انجام میدید.
    من متاسفانه هنوز گاهی کل وقتم رو صرف یک کار می‌کنم:/
  • سین میم
  • چقدر جالب که این موضوع برای شما هم دغدغه ست 

    خانواده من یعنی مادربزرگم مامانم و خاله هام خیییلی رو منظم و مرتب بودن همه چی حساس هستن 

    مامانم عینا مثه مادربزرگم بود و همه تلاششو میکرد اینو ب من هم انتقال بده اما من دقیقا چون می‌دیدم چقدر اذیت میشن ب خاطر رعایت کردن این نظم، خودم رو ب اون در زدم عمدا 

    و با اینکه هنوز هم اون شخصیتی ک مامانم پرورش داده درونم نفس می‌کشه و بعضی وقتا میزنه بالا اما همیشگی نیست 

    و خب البته یکی از دلایل مهمش اینه ک واقعا من توان جسمی ای ک برای همیشه مرتب بودن همه چیز نیازه ندارم ! 

    فکر کنم خیلیامون دچارشیم.
    خوبه که اون زنجیره رو سعی کردید قطع کنید، ولی به قول شما چون تو اون فضا بزرگ شدیم هنوز ناخودآگاهمون از غیرِ اون شکلی بودن عذاب می‌کشه. که به سختی ولی به مرور باید درست شه.
    خدا بهتون توان بده ان‌شاءالله. منم همینطور. مادرم حتی توان هم نداشت پا میشد و انجام میداد، ولی به نظرم یک‌جاهای ظلم در حق خودمونه.
  • سارا سماواتی منفرد
  • سلام

    من هم یک وسواس عجیبی به این دارم که برای هر کاری باید دور و برم جمع و جور باشد به همین شیوه شما عمل کردم کمی بهتر شدم ولی خوب اولش سخت هست اما خیلی کمک می کند .

    سلام. بله شکستن چارچوب های ذهنی که سال ها ریشه دوونده خیلی سخته. اما ممکن.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">