887
- 04/06/02
چه نگاه ارزشمندی!
و چهقدر زیبا تبیین کردید.
خدا حفظتون کنه.
حالا نمیخوام وسط دعوا نرخ تعیین کنم ولی نمیشه هم رینگ ساده رو بخریم هم اون تکنگینه رو؟🙄😅 کنار هم خیلی خوب میشن آخه🥹😂
آها. من یه چیزی بین این دوتا منظورم بود. نه به نازکی پشتحلقه نه به پهنای رینگای کامل.
خداوکیلی ایرانی بودن این قسمتاش سخته. همه در مورد همهچی نظر میدن. بابا زندگی خودشونه. به بقیه چه؟ الان مثلا به خاطر همین حرفا خیلیا جرئت نمیکنن مراسم ساده و خلوت بگیرن با این که خیلی از جوونا دوست هم دارن اتفاقا.

سلام
از یه جایی بچه پرروی قضیه شدم که مطابق معیارهایم بخرم، زیادی نخرم. معمولی بگیرم. هر چند هنوز هم دلم برای خیلی چیزها میرود، اما الحمدلله رب العالمین افساردلم معمولاً دستم هست؛ گاهی هم هنوز اسب سرکش نفس از دستم در میرود.
خیلی خوب گفتید. حالا مشکل این است این قسم قضایای توی غیر تهرانیها پررنگتر از پایتخت نشینهایی میشود که غیر تهرانیها انها را مثال تفاخر میدانند.
دوست عزیزی دارم ساکن یکی از شهرهای ایران عزیز. مرکز استان هم نیستند. اما امان از بلایی که پدر ومادرش بر سر داماد طلبه آوردهاند و او شدهاست این وسط گوشت قربانی! یعنی دهانم باز مانده از این همه تجملات، تشریفات و بریز و بپاش...
توقعات مادرش، از داماد یکی یکدانه انقدر هست که...
تازه غالب تکههای جهاز را هم گذاشتهاند روی مهر که داماد بگیرد. از کلیه وسایل چوبی، یخچال ساید، ماشین ظرفشویی
بعد هنوز خانه نگرفتهاند و مادرش اصرار که بروید تکههای جهاز را بخرید.
و وقتی با من دردودل میکند، میگویم والاع جهاز را بعد اجاره خانه میگیرند که بدانند فضای هر وسیله چقدر است.
گفتم فرض که جای ماشین ظرفشویی نداشته باشد. میگوید رفتیم جهازبران یکی، ماشین ظرفشویی را گذاشته بود توی اتاق خواب!
اخ این چه درد بیدرمانی است اخر
انشاءالله عاقبتبخیر شویم.
انشاءالله خواهرتان هم با دلخوش سر زندگیاش برود.
چقد نکته مهمی گفتید
واقعا مهمه ک ب دل خودشون و روحیه خودشون رفتار کنند ...
و البته لازمه بعضی وقتها ی چیزایی رو آدم از بزرگترها بشنوه ...
منم اون موقعی ک تو عقد بودم فقط دغدغه م این بود ک زندگی ساده و جمع و جور برا خودمون دست و پا کنیم...هر چند ک باز هم خیلی جاها باب میل خودم خرید کردم و رفتار کردم اما خب الان ک فکرشو میکنم میگم کاش حرف بزرگترها رو هم میشنیدم...
یه چیزایی بعدا مشخص میشه...