| بسـم اللّـه الرحمـن الرحیـم |

888 :: هو مورو

هو مورو

یا ذوق‌مرگِ وصل،
یا دق‌مرگِ هجران
ما مرگمان حتمی‌ست؛
میلِ تو کدام است؟!

888

1404/06/02 | 17:14

بیست کیلو سیب‌گلاب را گذاشته‌ام روبه‌رویم که تمیز کنم. مقداری برای مربا، فالوده و مقداری هم برای تفت دادن و چای سیب. فقط دانه گرفتنش دو سه ساعت طول می‌کشد. سایتِ فیلم را بالا و پایین می‌کنم و می‌روم سراغ ژانر مورد علاقه‌ام؛ بیوگرافی. چندسالی می‌شود یک فیلم را مستمر ندیده‌ام. به سختی یکی را انتخاب و شروع می‌کنم. داستان دختری‌‌ست نازپرورده از خانواده‌ای دارای شأن و سطح بالا، که در آرزوی بازیگری، بدون اطلاع از خانواده‌ و به همراه معشوقش به شهری بزرگ سفر می‌کند. اما پسرکِ فلان فلان شده او را به بهای پولی کم به یک cathouse می‌فروشد و می‌رود! همین اول فیلم با انتخابم به خودم بد و بیراه می‌گویم! چاقو را با حرص در سیب‌ها فرو می‌کنم. ولی از آنجایی که داستان واقعی‌ست و اصلا ژانر بیوگرافی را برای همینش دوست دارم که سرنوشت آدم‌ها را ببینم ادامه می‌دهم. خب قطعا بدترین شکنجه‌ای که یک زن می‌تواند تصور کند در انتظارش است. به جای او خودم را باخته بودم. اما آن دختر افسردگی را می‌گذارند، در همان شرایط بزرگ می‌شود، کتک می‌خورد، با خون و دل تلاش می‌کند و می‌شود متصدی آن خانه و بعد کل محله تا برای حقوق چهارهزار دخترِ مانند خودش بجنگد! هرچند که برخی‌ جاها در تشخیص حق و حقوق اشتباه می‌زد و حرف‌هایش درست و درمان نبود، ولی فکر می‌کردم چقدر کار از یک انسان برمی‌آید. دیگر از این شرایط بدتر که نیست. چه روحیه و قدرتی می‌خواهد که درست وسط آتش شکنجه روی پای خودت بایستی و تغییر ایجاد کنی. اصلا کار ندارم که با اصول ما سازگار است یا نه. همینکه یک جای دنیا برای تو تکانی خورده باشد. ولو یک ریشتر! این مهم هست. اینکه دستت را بیاندازی و چند جلبک و کثافت را از لجن‌زاری که در آن هستی کم کنی. بعد می‌زنم در سر خودم که خدا قرار است چطور ما را بازخواست کند؟! غرق در نعمت نشسته‌ایم و نطق می‌کنیم که فلان کار نشد، نمی‌شود، باید بشود و باید بکنند! اسم‌های دهان‌پُرکنی هم روی خودمان گذاشته‌ایم تا رخوت‌مان را توجیه کنیم! آن دختر تروما نداشت، خودِ تروما بود! ولی خودش را با حسرت گذشته متوقف نکرد. تنها کاری که از دستش برمی‌آمد را انجام داد. خلاصه مقادیر زیادی اشک پای فیلم و مقادیر زیادی هم خاک بر سر خود ریختم‌ و پس از سه ساعت فیلم را تمام کردم. سیب‌ها را هم.

  • 04/06/02

نظرات  (۷)

به قول جناب صائب:

تو از سوز جگر پیمانه‌ای چون لاله پیدا کن

که از هر پاره‌سنگی چشمه‌ساری می‌شود پیدا...

ز دست رشک هرداغی که پنهان در جگر دارم
به صحرا گر بریزم لاله‌زاری می‌شود پیدا..
  • زری シ‌‌‌
  • خلاصه شو گفتین  یادم اومد میخواستم ببینمش

    یکسری باور غلط رو ازش فاکتور بگیریم فیلم خوبی بود.
  • آفتابگردون ...
  • عدد پست ۸۸۸ به امشب هم میخوره...

    آره..  :(
  • استیص‍ ‍آل
  • مود من هم همینه.طرفدار فیلم های based on true story هستم و چند کیلو آبغوره میگیرم پاشون

    فکر می‌کنم آدم‌های منطقی این ژانر رو بیشتر دوست دارن. 
    مثل منطق با واقعیت سر و کار داره.
  • راهنمای خرید
  • الان که هنوز سیب گران هست.

    اگر سیب میخواید برای مربا و ... به مقدار زیاد بهتره از سیب های پاییز مربا درست کنید و اینطور به صرفه تره، در ثانی که سیب گلاب شل هست و توی مربا آش و لاش میشه کم بپزید، بخواید وا نره هم مزه کمپوت میده پس سیب های پاییزی هم مقرون به صرفه، هم هم سفت تره برای مربا پختن، بخصوص سیب های عطری ارومیه که نژاد بسیار معطری دارند و استخوانی اند.

     

    در مورد کل مطلب هم ممنون پر فایده بود، اینکه فیلمی که دیدید و شرح دادید داره میگه آدم باید خودش تغییر ایجاد کنه توی زندگیش و اشتباهی که اون شخصیت فیلم کرد این بود که خودش برای رسیدن به هدفش از ابتدا روی خودش حساب نکرد و از دیگری خواست.

    نا برده رنج گنج میسر نمی شود

    فلسفله این دنیا کلا سختیه ولی بعضیا سختی می کشن برای اهداف بزرگ بعضیا برای اهداف کوچیک بعضیا هم سختی و نغ و غر زدن رو دارن ولی به هیج جا نمی رسند.

    چنین است رسم سرای درشت

    گهی پشت به به زین و گهی زین به پشت

     

    باید سعی کنیم چیزی شما بهش اشاره کردید باشیم، توی زندگیمون برای اهدافمون فقط نخوایم و فقط حرص نخوریم بلکه خودمون تلاش کنیم چیزی که میخوایم بشه، بشه.

    سلام. یه درخت سیب کنار خونه‌مون هست که مال صاحب‌خونه‌ست، اینا محصولات اون درخته! هزینه‌ای براش نکردیم وگرنه به قول شما الان سیب گرونه. ولی خب این همه سیب رو چاره‌ای نداشتم باید یه فکری براش می‌کردم. مرباشو درست کردم لِه نشد، خیلی خوب شد اتفاقا، شاید چون سیب ها پفکی نبود و سفت بودن.
    درسته ممنون از نظرتون :)

    چه قلم خوبی دارین

    مستدام باد.

    لطف شماست ممنونم :)

    کم پیش میاد ژانر بیوگرافی ببینم

    بیشتر میرم سراغ رازآلود و پایان غیرمنتظره :))

    خداقوت، بیست کیلو خیلی زیاده😵‍💫

    پس Invisible guest رو حتما ببینید :)
    سلامت باشید ^ـ^

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">