با چنتا کلیپ از خوشی و بالا پایین پریدن (بخونید جنگولر بازی درآوردن) و امکانات یه عده از اونوریا، میگه کاش اونطرف کافر بودم تا اینجا و تو این کشور، مسلمون!
.
› ولَولا أَن یَکونَ الناسُ أُمةً واحدةً لَجَعَلنا لِمَن یَکفُرُ بالرَّحمنِ لِبُیوتِهِم سُقفًا مِن فِضَّةٍ و مَعارِجَ عَلَیها یَظهَرُون.
و اگر بیم آن نبود که مردم همه یک امت شوند (همه بر کفر و شرک اتفاق کنند) همانا برای کسانی که به خدای رحمان کفر می ورزند، خانه هایی با سقف هایی از نقره می ساختیم، و نردبان هایی از نقره که بر آن بالا روند.
زخرف/33
› هرچند که خوشیاشونم خوشی نیست. همه در سطحی ترین حد ممکن..
داره گریه میکنه بردمش تراس کنار پرندهها، میگم ببین جوجههارو چه ناز نشستن کنار هم. همونطور که شدیدا در حال گریه کردنه میگه اینا جوجه نیست کبوتره یعنی تو هنوزم نفهمیدی؟
:|
منفورتر از مراحل اول* خواستگاری واسه موردی که اصلا دلت نمیخوادش ولی مجبوری فعلا تحملش کنی هم هست؟
* بدترین مرحله از کل پروسهی مربوطه!
شکستگیهایی داریم
که نور
از طریق آنها
به ما وارد میشود..