| بسـم اللّـه الرحمـن الرحیـم |
هو مورو

809

برف انگار فقط تو هدر ما می باره!

.

› با اینکه از زمستون خوشم نمیاد

ولی این چه وضعشه؟ بهاره قشنگ!

1400/10/21 | 13:11

808

علت اینکه بخش "کتاب در حال خواندن" سمت چپ وبلاگ رو برداشتم این بود که عموما کتابی که اونجا درج می‌کردم، خوندنش با مشکل مواجه میشد! یا به تاخیر میفتاد، یا متوقف میشد و.. تا وقتی از اونجا حذف میشد. شاید بهتر باشه "آخرین کتاب خوانده شده" رو جایگزینش کنم.

1400/10/03 | 12:15

807

نمی‌دونم این حساسیت زیادیه یا نه اما برای گند خوردن به کل حال یه روز و شبم کافیه که یه کودک کار ببینم. می‌دونم اساسا به غمِ بچه‌ها خیلی حساسم، علتشو نمی‌فهمم ولی از وقتی یادم میاد با دیدن گریه و غم بچه‌ای که پناهی نداره احساس متلاشی شدن می‌کنم. نه دلسوزی و ناراحتی معمولی، انگار یه سنگ بتنی بزرگ تو گلومه و همینطور که نفسم درنمیاد یکی با ناخن‌های تیزش چنگ می‌کشه به دلم! انقدی که اگه زیاد تو همون حال بمونم دردهای پراکنده ناشی از فشار روحی تو بدنم شروع میشه! و اون بچه هیچوقتِ هیچوقت از ذهنم نمیره و هر بار که تو ذهنم تصورش می‌کنم مثل بار اولی که دیدمش مچاله میشم. مثل امشب که وقتی از پیاده‌رو میگذشتم یه پسربچه نهایتا شش ساله با یه ترازو و کلاه و‌ کاپشن زمستونی جمع شده بود گوشه دیوار و همونطور که دستاش از سرما توی جیباش بود و چونه‌ش رو به پاهاش نزدیک کرده بود بهم گفت خانوم وزن نمی‌گیرید؟ و من کل مسیرم تا خونه رو گریه کردم و گریه کردم و گریه کردم..
1400/10/02 | 00:42

806

زودتر از اونی که فکرشو می‌کردم از مرحله سوالِ کِی عروسی می‌کنید؟ به مرحله بچه نداری؟ چرا بچه‌دار نمیشی؟ کِی می‌خوای بچه‌دار شی؟ عبور کردم! طوری که هرکس از راه می‌رسه می‌پرسه!

.

› روندش اینه: چرا ازدواج نمی‌کنی؟ تو عقد موندین چرا نمیرین خونه خودتون؟ چرا بچه‌دار نمیشی؟ این بچه‌ها رو‌ می‌بینی دلت بچه نمی‌خواد؟ شوهرت چی اون نمی‌خواد؟ نمی‌خوای واسه این بچه یه خواهر برادر بیاری؟ دوتا که کمه سومی چی؟ کی اینا رو عروس دوماد می‌کنی؟ کی نامزدیشون تموم میشه؟ کی میرن خونه خودشون؟ عروس دومادت بچه نمی‌خوان؟ دومادت نمیگه بچه می‌خوام؟ خودت نوه نمی‌خوای؟ این چنتا نوه که کمه بازم بچه نمی‌خوان؟ و..

› بابا دو دیقه سرتونو از زندگی ملت بکشید بیرون! 

1400/09/23 | 11:13 | ۱ نظر

805

میگه هر زندگی یه باگ داره، اینم باگ زندگی توعه! این اون چیزیه که باید باهاش بسازی. میگم میدونم، قبول دارم، ولی هنوز یه چیزی ته دلم میگه تلاش کن شاید شد، اما با صدای ضعیف. انگار که دیگه نا نداره و اونم به درست شدنش امیدوار نیست و از گول زدنم خسته شده!

1400/09/22 | 13:08

804

سهل‌انگارانه‌ترین تصور اینه که ما آدمِ بی‌غم داریم عزیز!
1400/09/21 | 13:02

803

یه دور تسلسله. وقتی پرم از حرف و بغض و ارسال مطلب رو باز می‌کنم که بنویسم و بعد، با خودم میگم هو مورو! واقعا می‌خوای اینکارو کنی؟ ارزششو داره؟ اصلا چرا اینجا؟ عمومی شدنش چه کمکی می‌کنه؟ شاید چند نفر احساس همدردی کنن و تسلی بدن، ولی جز اینه که آدم‌ها تا یه حدی تاب شنیدن دارن و از نرمالش که گذشت سِر میشن؟ اونوقت رهات که کردن تو می‌مونی و عادتِ آزاردهنده‌ی تسلا با دیگران. اون لحظه به خودم قول میدم با خدای خودم حرف بزنم و همه چیو واسش بگم. ولی اعتراف می‌کنم اغلب مواقع نه اینجا می‌نویسم و نه به قولم عمل می‌کنم. همه چی تو دلم حبس میشه تا لایه‌ای از فراموشی روش بشینه و مدتی بعد دوباره بهم هجوم بیاره تا تو نقطه شروع این دور بایستم. و من بین چرخه‌های این دورِ باطل، درحال له و لورده شدنم و صدای شکسته شدنم رو می‌شنوم. 

1400/09/21 | 00:18

802

دوستانه بهش گفتم تو که بالاخره می خوای این پولو هدیه بدی، خب بذارش داخل پاکت کنار باقی پول ها و هدیه کن، چرا حتما شاباش که دستی دستی پول رو مشکل دار کنی و خودت و اون آدمو تو دردسر بندازی؟!

.

› خندید و کار خودشو کرد :)

› کار سختی نبود. بود؟

1400/09/20 | 09:46

801

به آنچه امیدش را نداری امیدوارتر باش

از آنچه که به آن امید داری!

چرا که موسی رفت که آتش بیاورد

ولی به عنوان پیامبر مرسل بازگشت..

امام صادق علیه السلام

1400/09/20 | 09:36

800

مای محتاج به فانجیناه من الغمت..

1400/09/20 | 09:35
همه ما
شکستگی‌هایی داریم
که نور
از طریق آن‌ها
به ما وارد می‌شود..
طراح قالب: عرفان قدرت گرفته از بلاگ بیان |